الان تو نیم ساعت بین کلاسام اومدم آپ کنم برم (ینی در این حد واجبمه )
خداییش اصن حرفم نمیاد ، فک کنم باید یادداشت ماهانه رو به دو ماه یه بار تغییر بدم (الان خیلی ناراحتین و من کاملن متوجهم )
ماه مزخرف مهرم تموم شد! اصن حس خوبی بهش ندارم مخصوصن اولش (کی شه اردی بهشت بیاد )
اول از همه بگم اتفاق جدیدی که تو زندگیم افتاده اینه که وقتی می خندم لپم چال میفته! الان دیگه تمام مدت به این حالتم
آقا ما یه روز داشتیم از تهران برمیگشتیم (با بهاره)؛ یه بارون ریز داشت میومد منم وسایلم تاحدی زیاد بود. خلاصه که جوگیر شدم به بهاره گفتم من پیاده میرم...هنوز به وسطای راه نرسیده بودم به غلط کردن افتادم! حالا مگه تاکسی گیر میومد...
هیچی دیگه توصیه من به جوونا اینه که جوگیر نشن
اولین جلسه آزمایشگاه تجزیه م با همون استادی بود که ترم پیشم باهاش کلاس داشتم ولی گیر داده بود به من که شما قبلن تو کلاس من نبودی! دوستم برگشت گفت عینکشو عوض کرده... استادم همچنان داشت باحالت متفکرانه بهم نگا میکرد بعد من عینکمو درآوردم یهو خیلی هیجان زده گفت بله من شما رو میشناسم! |-:
واقعن فک نمیکردم یه عینک انقد حماسه ساز باشه ها...
برای دومین بار "پل های مدیسون کانتی" رو خوندم و ساعت ها واسش اشک ریختم!
مامانم تو اینجور صحنه ها از جلو اتاقم رد میشه میگه بعضیا چقد دیوونه ان
اصنم نمی فهمم با کیه!
این هفته تو خونمون کیک درس کردم(از این کیک واقعیا که همه میخورن نه از نوع ماکارونیش که معلوم نیس کی اختراعش کرده!) <صرفا جهت اطلاع بهاره!>
میگما اگه یه وقت امریکا خاست حمله کنه من میرم همه فیلمامو نشونشون میدم میگم من از اولشم با شما بودم اصن از همون نوجوونی محصولات فرهنگی تونو دمبال میکردم
الان چقد حرف نزدما :دی
! با کمبود پ.ن مواجه شدم.خدا نگهدار
حرف آخر،
آرامش محصول تفکر نیست؛
آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلی است که ارزش فکر کردن ندارند...!!!
بعدن نوشت: ترک9 آلبوم محسن یگانه رو خیلی دوس دارم ، باشه؟! |-: