سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبوب ترینِ شما نزد خداوند، نیکْ کردارترینِ شماست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
...ساعتارو به عقب برگردون

الان تو نیم ساعت بین کلاسام اومدم آپ کنم برم (ینی در این حد واجبمه خیلی خنده‌دار)

خداییش اصن حرفم نمیاد ، فک کنم باید یادداشت ماهانه رو به دو ماه یه بار تغییر بدم (الان خیلی ناراحتین و من کاملن متوجهم پوزخند )

ماه مزخرف مهرم تموم شد! اصن حس خوبی بهش ندارم مخصوصن اولش پوزخند (کی شه اردی بهشت بیاد مؤدب)

اول از همه بگم اتفاق جدیدی که تو زندگیم افتاده اینه که وقتی می خندم لپم چال میفته! الان دیگه تمام مدت به این حالتم پوزخند

 

آقا ما یه روز داشتیم از تهران برمیگشتیم (با بهاره)؛ یه بارون ریز داشت میومد منم وسایلم تاحدی زیاد بود. خلاصه که جوگیر شدم به بهاره گفتم من پیاده میرم...هنوز به وسطای راه نرسیده بودم به غلط کردن افتادم! حالا مگه تاکسی گیر میومد...

هیچی دیگه توصیه من به جوونا اینه که جوگیر نشن خیلی خنده‌دار

 

اولین جلسه آزمایشگاه تجزیه م با همون استادی بود که ترم پیشم باهاش کلاس داشتم ولی گیر داده بود به من که شما قبلن تو کلاس من نبودی! دوستم برگشت گفت عینکشو عوض کرده... استادم همچنان داشت باحالت متفکرانه بهم نگا میکرد بعد من عینکمو درآوردم یهو خیلی هیجان زده گفت بله من شما رو میشناسم! |-:

واقعن فک نمیکردم یه عینک انقد حماسه ساز باشه ها...


برای دومین بار "پل های مدیسون کانتی" رو خوندم و ساعت ها واسش اشک ریختم!

مامانم تو اینجور صحنه ها از جلو اتاقم رد میشه میگه بعضیا چقد دیوونه ان

اصنم نمی فهمم با کیه! پوزخند

 

این هفته تو خونمون کیک درس کردم(از این کیک واقعیا که همه میخورن نه از نوع ماکارونیش که معلوم نیس کی اختراعش کرده!) <صرفا جهت اطلاع بهاره!> قاط زدم

 

میگما اگه یه وقت امریکا خاست حمله کنه من میرم همه فیلمامو نشونشون میدم میگم من از اولشم با شما بودم اصن از همون نوجوونی محصولات فرهنگی تونو دمبال میکردم خیلی خنده‌دار

الان چقد حرف نزدما :دی

! با کمبود پ.ن مواجه شدم.خدا نگهدار

حرف آخر،

                   آرامش محصول تفکر نیست؛

                آرامش هنر نیندیشیدن به انبوه مسائلی است که ارزش فکر کردن ندارند...!!!

 

بعدن نوشت: ترک9 آلبوم محسن یگانه رو خیلی دوس دارم ، باشه؟! |-:

 



نوشته شده توسط سارا 91/7/29:: 3:27 عصر     |     ()نظر