سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در پرستش بی دانش، و دانش بی اندیشه و (قرآن) خواندن بی تدبّر، خیری نیست . [امام علی علیه السلام]
...ساعتارو به عقب برگردون

جالبه من تو امتحانا خیلی با پشتکار اومدم آپمو کردم که یه وقت آرشیو ناقص نمونه اونوخت الان یه ماهه بیکارم اصنم احساس نیاز نکردم بیام بنویسم!

یه همچین آدم بیخودیم من :دی
فردا ظهر خودمو که تصور میکنم یه حس عجیبی توم غوغا میکنه گریه‌آور پوزخند
...
موقه امتحانا که بود یه بار که میخاستم برم تهران یه گوسفندم جزو مسافرای اتوبوس بود...!
صب که رسیدم ترمینال رفتم نشستم تو اتوبوس و خیلی خرسند بودم که میخاست همون موقه حرکت کنه! یهو دیدم یه مرده اومد سوار شد گوسفندشم آورد تو... هممون اینجوری بودیم :-|

تمام مدت نگام به عقب اتوبوس بود مبادا گوسفنده بیاد جلو!

آخرشم راننده بهش گف پیادش کن بذارش جای بار! ولی صاحبش خیلی نگران بود یه رب یه بار میگف یه دیقه نگه میداری یه سری بهش برنم... خیلی خنده‌دار

یه بار دیگه م تو اتوبوس آقای راننده(!) ضبط کذایی شو روشن کرد و آهنگای کذایی ترش با صدای80 (گمونم) داشت پخش میشد اولیش یه آهنگ جیغ جیغی مهستی... بعدی "عطر نرگس" لهراسبی!!!

دیگه ببین با کیا شدیم 70 میلیونا... قاط زدم

 دیدین بعضی از دخترا حرف زدنشون چقد حالم بهم زنه؟! اولین باری که یکی از دوستام تو اسمس منو "عجقم" خطاب کرد ، فک کردم یه فش ه!!! گیج شدم

آخرین امتحانمو که میخاستم بدم یه عالمه شو نخونده بودم واسه همین صب کله سحر بلند شدم کورمال کورمال تو تاریکی دمبال یه نقطه روشن میگشتم بشینم درس بخونم مامانم اومد رد شد گفت هنوز تموم نشده؟! من: |-:

جا داشت همون جا یه پ ن پ جدید بسازم! ولی تو اون وضعیت اصن حس ش نبود! گفتم مادر من اگه تموم شده بود بنظرت من این موقه از شبانه روز در این مکان مطالعه آزاد میکردم؟! والا !

اینم من و دوستای ترولیم :دی


edit by SaBa

پ.ن 1 : آقا ما خیلی "انتخاب" شادمهرو دوس میداریم خب!

پ.ن 2 : تبلیغ سریالای ماه رمضونو که دیدم اصن عجیب تصمیم گرفتم "فرینج" و اینا رو بی خیال شم بچسبم به تلویزیون... در این حد ینی پوزخند

پ.ن 3 : دارم "پل های مدیسون کانتی" میخونم!



نوشته شده توسط سارا 91/4/31:: 3:4 صبح     |     ()نظر