سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مىنمود . خردى دنیا در دیدهاش وى را در چشم من بزرگ مىداشت ، و شکم بر او سلطهاى نداشت ، پس آنچه نمىیافت آرزو نمىکرد و آنچه را مىیافت فراوان به کار نمىبرد . بیشتر روزهایش را خاموش مىماند ، و اگر سخن مىگفت گویندگان را از سخن مىماند و تشنگى پرسندگان را فرو مىنشاند . افتاده بود و در دیدهها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمىرفت حجّت نمىآورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمىنمود ، تا عذرش را مىشنود . از درد شکوه نمىنمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مىکرد مىگفت و بدانچه نمىکرد دهان نمىگشود . اگر با او جدال مىکردند خاموشى مىگزید و اگر در گفتار بر او پیروز مىشدند ، در خاموشى مغلوب نمىگردید . بر آنچه مىشنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مىآمد مىنگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
...ساعتارو به عقب برگردون
پیامرسان
پارسی بلاگ
درباره
درباره
سارا
هر چیز زمانی دارد؛ نفسم هم که باشی، دیر بیایی...رفته ام!
صفحههای دیگر
لینکهای روزانه
پشتیبانی پارسی بلاگ
اخبار پارسی بلاگ
پیوندها
نوشته های من (دریا)
احساس ابری
مرگ برگ (نســــــرین جونم)
اینجانب دانشجو
دو قدم تا قاف (زهرا...)
لیست یادداشتها
روایت عاشقانه ای از مرگ در ماه اردیبهشت...
[عناوین آرشیوشده]
آرشیو یادداشتها
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
مهر 91
شهریور 91
اسفند 91
هوای این روزام...
بعضی وقتا با خودم فک میکنم کلی چیزی دارم واسه نوشتن ولی وختی پای تایپ میرسه عملا انگشتام حرکت نمیکنه...
الان از اون وقتامه!
این ترمم گذشت و من دوباره سر هر امتحان عین آهو (!) تو گل گیر میکنم
و دقیقن تو همون لحظات سخت گیر کردن به خودم میگم ترم بعدو باید از اول بشینم بخونم که به این وضع دچار نشم ولی باز روز از نو روزی نو...
دبیرستانمم همینجوری بودم من!
هر موقه حس درس خوندن بهم دست میده، 5 دقیقه دراز میکشم خودش برطرف میشه...
من کلن آدم بشو نیستم...!
دوشمبه هارو خیلی دوس دارم با اینکه تا ساعت 7 کلاس دارم ولی شب که میشه میگم آخ جون پس فردا میرم خونه
چن وقت پیش یه فیلم دادم به دوستم ازم پرسید راجب چیه؟! گفتم یه یارو که خون آشامه و... (این دومین فیلم خون آشامی ای بود که بهش داده بودم!)
گف اینم خون آشامیه؟! سارا احساس میکنم کم کم داری وحشی میشی
بدون شرح!
ینی من کشته این ترجمه کردنم!!!
یه سوال:
اینایی که از عابر پول میگیرن بعد میشمارنش،مثلن اگه کم بود میخان چیکار کنن؟!
بعدن نوشت: "راه آبی ابریشم" فوق العاده ست! ینی از اون فیلماییه که شاید دو سه سالی یه بار تو سینمای ایران ظاهر بشه
پیشنهاد میکنم حتمن ببینید قبل از اینکه اکرانش تموم شه؛
نوشته شده توسط
سارا
90/9/18:: 8:40 عصر
|
()نظر
<
<<
11
12
13
14
15
>>
>