سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و جابر پسر عبد اللّه انصارى را فرمود : ] جابر دنیا به چهار چیز برپاست : دانایى که دانش خود را به کار برد ، و نادانى که از آموختن سرباز نزند و بخشنده‏اى که در بخشش خود بخل نکند ، و درویشى که آخرت خویش را به دنیاى خود نفروشد . پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد نادان به آموختن نپردازد ، و اگر توانگر در بخشش خویش بخل ورزد درویش آخرتش را به دنیا در بازد . جابر آن که نعمت خدا بر او بسیار بود نیاز مردمان بدو بسیار بود . پس هر که در آن نعمتها براى خدا کار کند خدا نعمتها را براى وى پایدار کند . و آن که آن را چنانکه واجب است به مصرف نرساند ، نعمت او را ببرد و نیست گرداند . [نهج البلاغه]
...ساعتارو به عقب برگردون

عنوانم هیچ ربطی به پستم نداره ،گفته باشم!

روزای خوبی رو داریم پشت سر میذاریم!

هنوز ترم شروع نشده بچه ها داشتن تصمیم میگرفتن تا کی بیایم دانشگاه و بعد عید از کی بیایم! (خوشم میاد همه عین خودم مشتاقن به درس و کلاس پوزخند )

اولین روز از ترم جدیدمون یکشمبه بود و من ساعت 9 آزمایشگا داشتم و ازاونجایی که همون صب راه افتادم که برم، دقیقن سر 9 دانشگا بودم در حالتیکه باید میرفتم کلی وسایل میذاشتم و برمیداشتم؛ خلاصه با همه احتساباتی که انجام دادم دیدم 9/15  میرسم دانشکده. در نتیجه واسه تسریع بخشیدن درکار روپوشمو پوشیدم که دیگه رفتم یه سر برم سرکارم .

بعد تا وارد آزمایشگا شدم دیدم همه زدن زیرخنده (استادم داشت حرف میزد) منم که خبر از چیزی نداشتم فک میکردم واسه اینکه دیر اومدم بهم خندیدن

تقریبن یه رب بعد استاد گف خسته نباشید!

فهمیدم که اون جلسه – چون اولین جلسه بود با این استاده - معارفه بوده !!!

ینی من واسه معارفه روپوش پوشیده بودم خیلی خنده‌دار

دیروز مامانم از ته اعماق وسایلش یه سری لباسای بچگی مو درآورد بهم نشون داد،انقده خوب بود؛

بعضیاشونو اندازه گرفتم 30-20 سانت بیشتر نبود وااااای

داشتم خودمو تصور میکردم توشون خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم!

اون روزی تو سلف نشسته بودیم بعد یه دختره که روبرومون نشسته بود غذاش که تموم شد پارچ آب روی میزو برداشت خالی کرد تو دهنش کرد (با پارچ آب خورد درواقه)

حالم بهم خورد ازش؛ بعضیا خیلی فقر فرهنگی می باشن!

صد رحمت به خودم که حداقل فقت تو خونه اینکارو میکنم ! شوخی خیلی خنده‌دار


تو اتوبوس با دوستم کنارهم نشسته بودیم، داشتم یه چیزی واسش تعریف میکردم اصنم نگاش نمیکردم عکس العملشو ببینم.

تقریبن بعد 10 دیقه که نگاش کردم ببینم نظرش چیه

گفت چی؟!

*hands free  تو گوشش بود! گیج شدم

(من واقعن لذت میبرم از این همه توجهی که به من میشه پوزخند )

تازگی به این نتیجه رسیدم که منوچهر به عربی میشه منوتشهر (با استناد به شبکهi film) خیلی خنده‌دار

 

حرف آخر،

             گاهی باید با تمام وجود سکوت کنیم تا حرمت ها حرفی برای گفتن داشته باشن...!


پ.ن 1 : پست امروزو همشو بهاره تایپ کرد،از اونجایی که شونصد سال پیش باباش به زور

          بردتش کلاس تایپ! پوزخند

پ.ن 2 : خان داداشم امروز به سن قانونی رسید

           خاستم ذکر کرده باشم... مؤدب

          (این پست قرار بود دیروز انجام بشه ولی بدلیل قط شدن این اینترنت لعنتی امروز شد)

مهم نوشت: درسته که دیره ولی در نوع خودم اسکار اصغر فرهادی رو تبریک میگم

              بسی مفتخر گشتیم گل تقدیم شما




نوشته شده توسط سارا 90/12/14:: 2:24 عصر     |     ()نظر