ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ نسرين 

فنجان پر از بغض و هواي شهر دلگير است

در گوشه ي دنجي کنارم شعر ميخواند

من دوست دارم در نگاهم بيشتر باشي

چشمان تو اين چيزها را خوب مي داند!



سرگرم دستان توأم وقتي که مي لرزد

دلواپسي هاي تو را آهسته مي خندم

وقتي مجال با تو بودن نيست تا فردا

در را ميان لرزش دست تو مي بندم



حالا دو دستت خيس، لب هايت غم انگيز است

هستي کنارم ساکت و آرام تا هر جا...

هر چند خوشبختيم اما باز مي ترسم

برگردي و عاشق شوي تنهايي خود را!



اين خانه را هم عاشقش کردي، نگاهش کن!

عکس تو را بر روي قلبش قاب مي گيرد

اين جا پر است از چشم هاي تو ولي قلبم

عاشق تر ست از خانه و دلسرد مي ميرد

.

.

.

.

حالا سرازير است بغض من از اين فنجان

دارم خيالاتي تر از هر روز مي ميرم

داري کنارم شعر مي خواني...نمي فهمي!

هر روز با رؤياي تو درگيرِ درگيرم



خانه پر از باران شده بي چشم هاي تو

مردم مرا ديوانه مي خوانند و پر دردم

اين جا دوباره با خيالت زنده ام برگرد

من زندگي را پاي عشق تو رها کردم!!!
پاسخ

like