سلام دوست جون! خوبي؟!
راستش هوس کردم يه وبلاگ بسازم!
دلم خيلي براي دبيرستان تنگ شده! خيلي!
گوسفند تو اتوبوس؟!
منم اگه بخوام خاطرات ساعتايي که تو اتوبوس بودم بنويسم يه 30 ، 40 صفحه اي ميشه فک کنم! از اون خانومه که گير داده بود بهم که من و دخترمو و 2 تا نوه هام کلا ميشيم 4 نفر. الان مسافريم. خيلي جا نميگيريم! ميخواست ببرمشون با خودم خونمون! !
خلاصه زندگي اي داريم ما تو اتوبوس!
ميگم سارا اگه يه وقت وقت کردي خبر بده با بچه ها هم ديگه رو ببينيم! نسرينم خيلي وقته نديدم دلم براش تنگ شده!
عکستونم خيلي باحاله! تو خصوصا!